سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اوراق الورد

یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/6/28 7:21 صبح| | نظر

 

ضاع الحمار

ضاع حمارجحا فأخذ یصیح وهو یسأل الناس عنه: ضاع الحمار . والحمد لله.
قیل له: فهل تحمد الله على ضیاعه؟!
قال: نعم، لو أننی کنت أرکبه لضعت معه، ولم أجد نفسی

 

 خر گم شده

خر جحا گم شد. پس جحا شروع کرد به داد زدن در حالی که از مردم در مورد آن سوال میکرد و میگفت: خرم گم شده، اما باز هم خدا را شکر! به  او گفته شد: خدا را به خاطر گم شدن خرت شکر میکنی؟ گفت: بله، اگر من بر آن سوار بودم با آن گم می شدم و خودم را پیدا نمی کردم.

 

 


جحا والسائل



کان جحا فی الطابق العلوی من منزله ، فطرق بابه أحد الأشخاص ، فأطل من الشباک فرأى رجلا ،
فقال : ماذا ترید ؟
قال : انزل الى تحت لأکلمک ، فنزل جحا
فقال الرجل : انا فقیر الحال ارید حسنة یا سیدی . فاغتاظ جحامنه ولکنه کتم غیظه
وقال له : اتبعنی .ـ
وصعد:جحا الى أعلى البیت والرجل یتـبعه ، فلما وصلا الى الطابق العلوی التفت الى السائل
وقال له : الله یعطیک
فاجابه الفقیر : ولماذا لم تقل لی ذلک ونحن تحت ؟

وانت لماذا انزلتنی ولم تقل لی وانا فوق ؟



جحا و مرد گدا

جحا در طبقه بالای خانه بود، یکی در خانه اش را زد، پس از پنجره سر بیرون کرد و مردی را دید.  گفت: چه میخواهی؟

 گفت : بیا پایین  میخواهم با تو حرف بزنم، پس جحا پایین رفت.

آن مرد گفت من تنگدستم، کمک نیکی می خواهم ای سرورم!  جحا خشمگین شد اما خشمش را نشان نداد. و به او گفت : دنبالم بیا

جحا به بالا رفت و مرد به دنبال او می رفت،  پس هنگامی که به طبقه بالا رسیدند جحی رو به گدا کرد و گفت: خدا به تو بدهد!  گدا گفت: چرا زمانی که پایین بودیم این چیز را نگفتی؟جحی گفت: تو چرا مرا پایین کشیدی و خواسته ات را به من نگفتی زمانی که بالا بودم؟؟؟؟؟

 

حجی و عمل الصالح

رأى جحا رجل یغرق فی البحر فهب لنجدته فاخذه ورماه الى البحر 
فقال الرجل لماذا رمیتنی فقال جحا 

أفعل الخیر وارمیه البحر)

 

 

جحی و کار نیک

جحی مردی را در حال غرق شدن در دریا دید، پس به کمک او شتافت و پس از نجات دادنش او را  دوباره به دریا انداخت، آن مرد به جحا گفت:  چرا مرا به دریا انداختی؟ جحی گفت:  کار نیک انجام بده و به دریا انداز.( ضرب المثل عربی است)



جحا والقراءة بالحلبی


دفع احدهم کتابا الى جحالیقراءه ..فعسرت علیه قراءته.. ولم یعرف ما فیه واراد جحا
ان یتخلص من المازق فسال الرجل: من این جاءک هذا الکتاب؟ فقال الرجل من مدینة حلب.. 
فقال جحا: صدقت..ومن قال لک انی اعرف القراءة بالحلبی؟

 

جحا و خواندن به زبان حلبی!!!

یکی به جحا کتابی ( نامه ای) داد تا تا آن را برای او بخواند.. اما خواندن آن نامه برای جحی دشوار بود..و نفهمید در آن چه نوشته شده است، پس خواست از آن رهایی یابد، لذا از آن مرد پرسید این نامه از کجا برای تو رسیده است؟ مرد گفت: از شهر حلب..  جحا گفت: درست میگویی.. و چه کسی به تو گفته که من خواندن به زبان حلبی را بلدم؟؟؟

 

 


جحا و جاره


استعار جحایوما من جاره قدرا(وعاء - طنجرة) وتأخر فی رده فطلبه جاره منه فأعطاه 
القدر(وعاء - طنجرة) وآخر صغیر فقال له جاره ماهذا؟ قال لقد ولد عندی البارحة
فسر جاره وأخذ القدر(وعاء - طنجرة).وبعد فترة استعارجحا من جاره قدرا
اکبر واغلى ثمنا وبقی القدر فترة من الزمن وبعدها سأله جاره عن خبر
القدر(وعاء - طنجرة) فقال جحارحمه الله مات قبل أیام فغضب جاره وقال کیف یاجحا او یموت
القدر(وعاء - طنجرة) فقال جحا تصدق بالولادة وتکذب بالموت؟

 

جحا و همسایه اش

 

روزی جحا دیگی از از همسایه اش قرض کرد، و در پس دادنش تاخیر کرد، پس همسایه اش انرا از او خواست.  جحی آنرا به همراه یک دیگ کوچک به او داد. همسایه اش به او گفت: این چیست؟ جحی گفت: دیشب دیگ تو نزد من زاییده بنابراین همسایه  خوشحال شد و دو دیگ را  برد. و بعد از مدتی جحا یک دیگ بزرگترو با ارزش تر از همسایه اش به قرض گرفت. و این دیگ مدتی نزد او  باقی ماند، بعد از این مدت همسایه اش خبر آن دیگ را از او خواست،  جحا به او گفت: خدا او را رحمت کند، پس همسایه اش نسبت به او خشمگین شد و گفت : ای جحا چگونه ممکن است دیگ بمیرد؟ جحا گفت: ولادت را باور میکنی اما مرگ را انکار میکنی؟( ولادت دیگ کوچک و مرگ دیگ بزرگ)!!!!!!!!



پیوند‌ها

Online User