سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعاری از بدر شاکر السیاب

یادداشت ثابت - شنبه 93/4/1 12:2 صبح| | نظر


ترجمه: هادی محمدزاده

Bader Shaker









چشمانت جنگلی از درختان نخلند در آغاز صبح
عیناکِ غابتا نخیلٍ ساعةَ السحر
Your eyes are two palm tree forests in early light,

یا دو ایوان بلند که ماه در دوردستشان می درخشد
أو شرفتانِ راحَ ینأى عنهُما القمر
Or two balconies from which the moonlight recedes

چشمانت وقت تبسم 
چون تاکستانی است پر از برگ 
عیناکِ حین تبسمانِ تُورقُ الکروم
When they smile, your eyes, the vines put forth their leaves,

و رقص نور هاست در چشمت چون رقص هزار ماه در برکه
وترقصُ الأضواءُ .. کالأقمارِ فی نهر
And lights dance .. like moons in a river

انگار پارو یی موج انداخته است بر آن ها در آغاز صبح 
یرجُّهُ المجدافُ وَهْناً ساعةَ السحر... 
Rippled by the blade of an oar at break of day;

و انگار ستارگان در ژرفای چشمانت می تپند
کأنّما تنبضُ فی غوریهما النجوم
As if stars were throbbing in the depths of them . . .

و در مه مبهم اندوه شناورند
وتغرقان فی ضبابٍ من أسىً شفیف
And they drown in a mist of sorrow translucent

چون دریایی که دست غروب لمسش کند
کالبحرِ سرَّحَ الیدینِ فوقَهُ المساء
Like the sea stroked by the hand of nightfall;

پر از لرزش پاییز و هرم زمستانند
دفءُ الشتاءِ فیه و ارتعاشةُ الخریف
The warmth of winter is in it, and the shudder of autumn,

پر از نور و مرگ و تولد و تاریکی 
و الموتُ و المیلادُ و الظلامُ و الضیاء
And death and birth, darkness and light;

ولرزش گریه ها 
روی پری روحم فرو می ریزد
فتستفیقُ ملء روحی، رعشةُ البکاء
A sobbing flares up to tremble in my soul

اوجی مهار ناشدنی که آسمان را در بر می کشد 
ونشوةٌ وحشیةٌ تعانق السماء
And a savage elation embracing the sky,

چون شیدایی طفلی که از ماه می هراسد
کنشوةِ الطفلِ إذا خاف من القمر
Frenzy of a child frightened by the moon.

گویی رنگین کمان ها ابر می نوشند و قطره قطره در باران آب می شوند ....
کأنَّ أقواسَ السحابِ تشربُ الغیوم.. 
وقطرةً فقطرةً تذوبُ فی المطر ...
It is as if archways of mist drank the clouds
And drop by drop dissolved in the rain …

انگار کودکان در باغ های انگور قهقهه سر می دهند 
وکرکرَ الأطفالُ فی عرائش الکروم
As if children snickered in the vineyard bowers,

و سکوت گنجشکان را بر درخت می شکنند 
ودغدغت صمتُ العصافیرِ على الشجر
The song of the rain rippled the silence of birds in the trees



سرود باران
انشوده المطر

چیک...
چیک....
چیک ....
أنشودةُ المطر
مطر
مطر
مطر
Rain song
Drop,
Drop,
Drop,

غروب خمیازه می کشد و ابر ها اشک های سنگینشان را فرو می بارند:
تثاءبَ المساءُ و الغیومُ ما تزال
تسحّ ما تسحّ من دموعها الثقال :
Evening yawned, from low clouds
Heavy tears are streaming still.

توگویی طفلی است که قبل از خواب راجع مادرش که در جستجویش است هذیان می گوید
کأنّ طفلاً باتَ یهذی قبلَ أنْ ینام 
بأنّ أمّه - التی أفاقَ منذ عام
It is as if a child before sleep were rambling on
About his mother (a year ago he went to wake her, did not find her; Then when he kept on asking,

و به او می گویند مادرش پس فردا بر خواهد گشت 
فلم یجدْها، ثم حین لجَّ فی السؤال
قالوا له : " بعد غدٍ تعود" –
he was told:
"After tomorrow, she"ll come back again"

بی شک او برخواهد گشت 
لابدّ أنْ تعود
That she must come back again,

دوستانش به نجوا می گویند او آنجاست کنارآن تپه , برای همیشه به خواب مرگ فرو شده است
و إنْ تهامسَ الرفاقُ أنّها هناک
فی جانبِ التلِ تنامُ نومةَ اللحود،
Yet his playmates whisper that she is there
In the hillside, sleeping her death for ever,

از خاک اطرافش می خورد و باران می نوشد 
تسفُّ من ترابها و تشربُ المطر
Eating the earth around her, drinking the rain;

تو گویی ماهیگیری غمگین تورهایش را بر می چیند 
و بر سرنوشت و آب ها لعنت می فرستد
کأنّ صیاداً حزیناً یجمعُ الشباک
ویلعنُ المیاهَ و القدر
As if a forlorn fisherman gathering nets
Cursed the waters and fate

و وقتی ماه فرو شد آوازی در افق می پیچد
چیی 
چیی
باران ...
چیک 
چیک
باران... 
و ینثرُ الغناء حیث یأفلُ القمر 
مطر، مطر، المطر
مطر، مطر، المطر
And scattered a song at moonset,
Drip, drop, the rain
Drip, drop, the rain

بانوی من! 
می دانی باران می تواند چه اندوهانی به همراه داشته باشد ؟
أتعلمین أیَّ حزنٍ یبعثُ المطر ؟
Do you know what sorrow the rain can inspire?

و ناودان ها وقتی فرو می ریزند چگونه هق هق می کنند؟
وکیف تنشجُ المزاریبُ إذا انهمر ؟
And how gutters weep when it pours down?

و چه حس عجیبی به آدم تنها در باران دست می دهد؟ 
و کیف یشعرُ الوحیدُ فیه بالضیاع؟
Do you know how lost a solitary person feels in the rain?

باران بی انتهاست 
به اندازه ی خون های ریزان 
به اندازه گرسنگان 
به اندازه عشق 
به اندازه ی کودکان 
به اندازه ی مرگ.
بلا انتهاء_ کالدمِ المُراق، کالجیاع کالحبّ کالأطفالِ کالموتى –
Endless,- like spilt blood, like hungry people, like love, like children, like the dead,-

چشمان تو و باران ها 
سرگردانم می کنند 
هو المطر 
ومقلتاک بی تطیفان مع المطر
Endless the rain.
Your two eyes take me wandering with the rain,

در سراسر خلیج تندر هایی بر سواحل عراق دست می سایند 
وعبرَ أمواجِ الخلیجِ تمسحُ البروق
سواحلَ العراقِ
Lightning"s from across the Gulf sweep
The shores of Iraq

مروارید ها و ستارگانشان 
گویی می خواهند درخشش آغازند 
بالنجومِ و المحار،
کأنها تهمُّ بالبروق
With stars and shells,
As if a dawn were about to break from them

اما شب رویشان روکشی از خون می کشد 
فیسحبُ اللیلُ علیها من دمٍ دثار
But night pulls over them a coverlet of blood.

رو به خلیج فریاد می زنم:
ای خلیج !
أصیحُ بالخیلج : " یا خلیج
I cry out to the Gulf: "O Gulf,

ای بخشنده ی لولو و صدف و مرگ! 
یا واهبَ اللؤلؤ و المحارِ و الردى
Giver of pearls, shells and death!"

و صدا چون ضجه ای انعکاس می یابد:
فیرجع الصدى کأنّهُ النشیج :
And the echo replies, as if lamenting:

ای خلیج! ای بخشنده ی لولو و صدف و...
"یا خلیج: یا واهب المحار و الردى "

می شنوم که عراق از تندر ها در خود گنجینه می سازد 
أکادُ أسمعُ العراقَ یذخرُ الرعود
I can almost hear Iraq husbanding the thunder,

و در بیابان ها و کوهستان ها آذرخش می اندوزد 
و یخزنُ البروقَ فی السهولِ و الجبال
Storing lightning in the mountains and plains,

تا زمانی که مردان از آن مهر و موم برگیرند
حتى إذا ما فضّ عنها ختمَها الرجال
So that if the seal were broken by men

طوفان ها در این وادی از ثمودیان هیچ اثری باقی نخواهند گذاشت
لم تترک الریاحُ من ثمود 
فی الوادِ من أثر
The winds would leave in the valley not a trace of Thamud.

می شنوم که نخل ها باران می نوشند 
أکادُ أسمعُ النخیلَ یشربُ المطر
I can almost hear the palmtrees drinking the rain,

و می شنوم که روستا ها مویه سر می دهند 
و مهاجران با پارو ها و بادبان ها می جنگند 
و أسمعُ القرى تئنّ ، 
و المهاجرین
یصارعون بالمجاذیفِ و بالقلوع
Hear the villages moaning and emigrants
With oar and sail fighting

طوفان ها و تندر های خلیج آواز می خوانند :
باران باران باران ....
عواصفَ الخلیجِ و الرعود ، منشدین 
مطر .. مطر .. مطر
The Gulf winds of storm and thunder, singing
Rain.. rain..rain (Drip, drop, the rain)

و در عراق گرسنگی است 
وفی العراقِ جوعٌ
And there is hunger in Iraq,

و وقت درو 
غله ها و خرمن هاشان
به هر طرف پراکنده می شود
وینثرُ الغلال فیه موسم الحصاد
The harvest time scatters the grain in-it,

تا غرابان و ملخ ها شکمی از عزا درآورند
لتشبعَ الغربانُ و الجراد
That crows and locusts may gobble their fill,

دانه ها و سنگ آسیاب ها بر هم ساییده می شوند 
و تطحن الشوان و الحجر
Granaries and stones grind on and on,

آسیاب حول محورش می چرخد و انسان ها حول محور آن 
باران باران باران 
و تطحن الشوان و الحجر
رحىً تدورُ فی الحقولِ … حولها بشر
مطر
مطر
مطر
Mills turn in the fields, with humans turning
Drip, drop, the rain
Drip, Drop, Drop

و چه اشک ها که نریختیم شب کوچ! 
وکم ذرفنا لیلةَ الرحیل من دموع
How many tears we shed when came the night for leaving

و از ترس ملامت- باران را بهانه آوردیم 
چیک, چیک 
چیک, چیک 
ثم اعتللنا - خوفَ أن نُلامَ - بالمطر
مطر
مطر
We made the rain an excuse, not wishing to be blamed
Drip, drop, the rain
Drip, drop, the rain

گاه کودکیمان 
آسمان در زمستان ابری می شد 
و منذ أن کنّا صغاراً، کانت السماء
تغیمُ فی الشتاء
Since we had been children, the sky
Would be clouded in wintertime,

و باران می آمد 
و یهطلُ المطر
And down would pour the rain,

و هر سال گاه سرسبزی زمین 
گرسنه می شدیم 
وکلّ عامٍ - حین یُعشبُ الثرى- نجوع
And every year when earth turned green the hunger struck us.

عراق سالی را بی گرسنگی سر نکرد 
چیک, چیک 
چیک, چیک 
ما مرَّ عامٌ و العراقُ لیسَ فیه جوع
مطر
مطر
مطر
Not a year has passed without hunger in Iraq.
Rain
Drip, drop, the rain
Drip, drop

در هر قطره ی باران 
فی کلّ قطرةٍ من المطر
In every drop of rain

در جوانه های سرخ و زرد دانه ها و لاله ها
حمراءَ أو صفراءَ من أجنّة الزهر
A red or yellow color buds from the seeds of flowers.

و در تمام اشک های گرسنگان و برهنگان 
و کلّ دمعةٍ من الجیاعِ و العراة
Every tear wept by the hungry and naked people

و در تمام قطره های خون بردگان 
And every spilt drop of slaves" blood

خنده ای است در انتظار آغاز تازه ای 
فهی ابتسامٌ فی انتظارِ مبسمٍ جدید
Is a smile aimed at a dawn

یا نوک پستانی که بر لبان کودک گرسنه ای بشکوفد 
أو حلمةٌ تورّدتْ على فمِ الولید
A nipple turning rosy in an infant"s lips

در جهان فردای جوان و زندگی بخش
In the young world of tomorrow, bringer of life.
چیک, چیک 
چیک, چیک 
مطر
مطر
مطر
Drip.....
Drop..... 
(the rain . . .In the rain)

عراق روزی در باران شکوفه خواهد داد 
سیعشبُ العراقُ بالمطر
Iraq will blossom one day

رو به خلیج فریاد می زنم:
ای خلیج !
أصیحُ بالخلیج : " یا خلیج:
I cry out to the Gulf: "O Gulf:

ای بخشنده ی لولو و صدف و مرگ
یا واهبَ اللؤلؤ و المحار و الردى"
Giver of pearls, shells and death!"

و صدا چون ضجه ای انعکاس می یابد:
فیرجع الصدى کأنه النشیج :
The echo replies as if lamenting

ای خلیج ای بخشنده ی لولو و صدف و...
"یا خلیج: یا واهب المحار و الردى"
"O Gulf: Giver of shells and death."

خلیج به خاطر بخشش زیادش 
کف آب های شور و صدف
روی ماسه ها 
می پراکند 
وینثرُ الخلیجُ من هباته الکثار
على الرمال ، رغوه الأجاج ، و المحار
And across the sands from 
among its lavish gifts
The Gulf scatters fuming froth and shells

و استخوان بینوا مهاجران غرق شده را که از ژرفای خلیج و سکون آن برای همیشه مرگ می نوشند 
و ما تبقى من عظام بائس غریق
من المهاجرین ظل یشرب الردى
من لجة الخلیج و القرار
And the skeletons of miserable drowned emigrants
Who drank death forever
From the depths of the Gulf, from the ground of its silence,

و در عراق هزاران افعی 
می صافی در می کشند 
وفی العراق ألف أفعى تشرب الرحیق
And in Iraq a thousand serpents drink the nectar

از شکوفه ای که فرات آن را با شبنم پرورانده است 
من زهرة یربها الرفات بالندى
From a flower the Euphrates has nourished with dew.

و پژواک صدا را می شنوم 
که در خلیج می پیچد :
و أسمعُ الصدى
یرنّ فی الخلیج:
مطر
مطر
مطر
I hear the echo
Ringing in the Gulf:
Rain . . .
Drip, drop, the rain . . .
Drip, drop.

 


پیوند‌ها

Online User