الف- مهره های اصلی
جَرمانوس فَرحات ( متوفی در 1145/1732 ) مشهورترین پیشتاز نهضت در اواخر قرن هفدهم میلادی است. وی در 1670 میلادی در حلب به دنیا آمد، در رم درس خواند و در اروپا به تحقیق در متون عربی علاقمند شد. وی در سال 1725 میلادی، اسقف حلب گردید. از وی یک دیوان شعر ( « دیوان المطران » ) و تعداد فراوانی نوشته های فلسفی و ادبی به جای مانده که معروف ترین آن ها، « بحث المطالب » است. گرداگرد او، از مسیحیان عرب یک مکتب ادبی به وجود آمد که در آن عصر انحطاط و رخوت عمومی، خالی از رونق نبود.
فارِس شِدیاق ( متوفی در 1305/1887 )
از مارونیان لبنانی بود که نخست پروتستان شد و سپس به اسلام گروید. وی چندی مبلّغ پروتستان در جزیره ی مالت بود، به ترجمه ی « انجیل » همت گماشت، در تونس و پاریس و لندن اقامت گزید. سپس مبلغ جنبش اسلامی شد و مجله ی « الجوانب » را که خود در قسطنطنیه تأسیس کرده بود، اداره کرد و در آن تعداد کثیری مقاله ی جالب توجه منتشر ساخت که بعدها در یک مجلد، تحت عنوان « کنزالرجائب » گردآوری شد. علاوه بر این ها، وی شرح سفرهای خود را به مالت و اروپا، و نیز چندین کتاب در زمینه ی لغت، و خلاصه اثری تخیلی و انتقادی- اجتماعی به نام « الساق علی الساق » تألیف کرده است که به احتمال قوی از آثار رابله ملهم بوده است. این کتاب نسبتاً قطور، علی رغم هوای خاصی که لحن عالی منشانه ی مؤلف به آن بخشیده، و با وجود خُلق متغیر و انسانی و طنزآمیز مؤلف، امروز اندکی به دست فراموشی سپرده شده است.
جمال الدین الافغانی ( متوفی در 1315/1897 )
از مهره های اصلی نوع دیگر است. وی که از افغانستان برخاسته بود، اطلاعاتی بسیار وسیع کسب کرد و صلابت روحی بی نظیری از خود نشان داد. جمال الدین مرد اقدامات انقلابی بود، خطیبی نیرومند بود که مدت نیم قرن، همه ی نیروی خود را صرف برانگیختن جهان اسلام از خواب غفلت کرد، آسیا و بخش عظیمی از اروپا را درنوردید، و حتی گویند به آمریکا هم سفر کرد. وی در مصر اقامت گزید و در آن جا، شاگردان متعددی که مشهورترین شان محمد عَبدُه ( ر. ک به ص 282 از کتاب حاضر ) بود، گرد او جمع شدند. همه جا، جمال الدین چون قهرمان تجدید حیات اسلامی جلوه می کرد؛ می خواست انقلابی به پا کند که از طریق آن، ملل مسلمان به آزادی دست یابند و به دنبال آن، « در درون خویشتن، در وجدان، یا در تاریخ خود، عناصر لازم را برای برقرار ساختن وضعیت بهتر بازیابند. » (1) وی اثر مکتوب اندکی به جای گذاشته است، اما تأثیر سخنانش بس عظیم بود، و از نظر ادبی بیشتر بر این امر اصرار داشت که باید نثری ساده و آزاد از قید آرایش ها و تعابیر قالبی، و به دور از اطناب و تکرار، و شایسته ی اندیشه به کار گرفته شود. رساله ی او در ردّ مادی گرائی ( « الرّد علی الدهریین » ) را محمد عبده از فارسی به عربی، و گواشن Goichon از عربی به فرانسه ترجمه کرد ( پاریس، 1942 ).
الکواکبی ( متوفی در 1320/1902 )
در سال 1849 میلادی در حلب به دنیا آمد، و زندگی را در آسیا و آفریقا به سرگردانی گذرانید. وی اندیشمندی منعزل بود که اصلاح جهان اسلام را از نظر سیاسی و اجتماعی موعظه می کرد. وی یکی از نخستین کسانی بود که امر کشف انگیزه ها و یا حتی اصول و پایه های ترقیات معاصر را در قرآن و شریعت اسلامی اعتبار بخشید، و روش او محبوبیت عظیمی در میان بسیاری از مدافعان اسلام یافت. دو اثر عمده ی او عبارت اند از: « امّ القری » و « طبائع الاستبداد ».
ب- روزنامه نگاران و مترجمان
خوب است متذکر شویم که مطبوعات به نحو اعجاب انگیزی در کشورهای عربی توسعه یافت و به صورت مکتبی از برای نویسندگان درآمد که غالباً آثار خود را در سلسله ای از مباحث آغاز کرده به شکل مقاله، در روزنامه ها و مجلات انتشار می دادند. (2) علاوه بر این مطبوعات، نقش بسیار عمده ای در تکوین زبان عربی مناسبی از برای فرهنگ جدید بازی کرد؛ حال خواه به سبب واکنش هائی بوده باشد که نقائص آن برمی انگیخت، خواه به خاطر الگوهای شایسته ای که برخی روزنامه نگاران خوب عرضه می کردند، و یا از آن جا که روزنامه ها وظیفه داشتند خوانندگان عرب خود را در جریان تازه ترین وقایع و پدیده ها از قبیل رائج ترین نظریه های ادبی و علمی روز، قرار دهند.
مطبوعات دیرزمانی در دست مسیحیانی که از سوریه و لبنان آمده بودند قرار داشت؛ اما مسلمانان هم جرائدی روزانه یا ادواری، با گرایش های گوناگون، از برای خود داشتند. در این جا، نام چند تن از روزنامه نویسان عمده ی ایشان را ذکر خواهیم کرد، و برخی را هم در میان نویسندگان زمینه های دیگر، با تفصیل بیشتری باز خواهیم یافت. از طرف دیگر، بسیاری از مجلات، دست به دست گشتند، یا تغییر نام دادند و یا فواصل انتشارشان دگرگون گشت؛ برخی هم زندگی زودگذری بیش نداشتند.
ادیب اسحاق
( متوفی در 1303/1885 ) و عبدالله ندیم ( متوفی در 1314/1896 ) از شاگردان جمال الدین افغانی بودند؛ ادیب مسیحی و ظریف تر بود، عبدالله مسلمان و پرحرارت، و هر دو تن به تئاتر علاقمند بودند.
ولی الدین یکن (3) ( متوفی در 1340/1921 )
ترک نژاد، و روزنامه نویسی طنزگو و هوس کار بود؛ هجائی سخت گزنده داشت، اما نتایج عقاید سیاسی خود را ( مربوط به نزدیکی اعراب و ترکان ) شجاعانه می پذیرفت. وی نسبت به مراسم مذهبی مسلمانان رفتاری خالی از حرمت داشت و از خرافات عوام به شدت انتقاد می کرد.
مشهورترین نشریات عربی، لبنانی الاصل اند. « الاهرام » روزنامه ای است که در سال 1876، در اسکندریه تأسیس شد و سپس توسط برادران سلیم و بشاره تَقلا به قاهره انتقال یافت. این روزنامه هنوز هم ( = سال 1942 ) توسط گابریل تقلا پسر بشاره اداره می شود.
« المُقَطّم » نیز از روزنامه های قاهره است که در سال 1889 توسط ی. صَرَوف و فارس نمر تأسیس شد. دو مجله هم که باز توسط لبنانی ها پایه ریزی شده و شهرت عظیمی کسب کرده اند، عبارت اند از: « المقتطف » که در 1871 در بیروت تأسیس شد و در 1884 صرّوف آن را به قاهره انتقال داد و شکل علمی به آن بخشید؛ و دیگر « الهلال » که در سال 1892 توسط جرجی زیدان در قاهره تأسیس شد. هدف این مجله ی بسیار مدرن، تعمیم ادبیات و علوم است. (4)
محمد حسنین هیکل ( ر. ک به ص 299 از کتاب حاضر )
روزنامه ی « السیاسة » را ایجاد کرد که چاپ هفتگی غنی تری نیز با آن همراه بود. این روزنامه ی ذووجهین، نقش سیاسی و ادبی عمده ای بازی می کند. (5)
جنبش اصلاح طلبی نیز روزنامه نگار و مجادله گری پر صلابت چون رشیدرضا داشت که مدت سی سال مجله ی « المنار » را اداره کرد. « الزهراء » و روزنامه ی « الفتح » نیز دو نماینده ی دیگر همین جنبش اند.
الازهر نیز مجله ای به نام « نورالاسلام » انتشار داد که بعدها به « مجلة الازهر » تغییر نام یافت.
در دیگر مراکز ادبی عربی نیز نشریات دوره ای متعددی وجود دارد که معروف ترین آنها عبارت اند از: « المشرق » در بیروت ( به مدیریت آباء یسوعی )، « الحدیث » در دمشق ( مجله ای است با روحیه ی شدیداً عربی، اما از هر نظری استقبال می کند و فضائی باز دارد )، « لغة العرب » ( به مدیریت پدر روحانی انستاس= ر. ک به ص 280 از کتاب حاضر )، « مجلة المجمع العلمی العربی » ( در دمشق، به مدیریت کردعلی= ر. ک به ص 300 از کتاب حاضر ).
و خلاصه جنبش زنان نیز دارای چندین ارگان است، و ما به هنگام گفتگو از ادبیات بانوان اشاره ای به آن ها خواهیم کرد.
اکثر نمایندگان نهضت، در جنبش ترجمه یا اقتباس آثار غربی سهیم بوده اند. این حرکت موجب شد انبوهی عظیم از متون پراکنده ی غربی که همه از ارزش یک نواختی برخوردار نبودند، به زبان عربی راه یابد، و بدین سان، خوانندگان شرقی را روبروی طوفانی از عواطف و اندیشه ها قرار داد که آمادگی قضاوت درباره ی آن ها، یا استفاده از آن ها را نداشتند.
تقریباً از همه ی زمینه های فکری و ادبی غرب، کتاب برای ترجمه انتخاب شده است، اما انواع رمان و افسانه و داستان های کوتاه را ترجیح می دادند ( بیشتر از نویسندگان رمانتیک یا مدرن فرانسه مانند: لامارتین، شاتوبریان، روسو، ویکتورهوگو، برناردن دو سن پیر، و نیز بالزاک و الکساندر دومای پدر و پسر، بورژه، دوده، کُپه و موپاسان ترجمه می کردند ). (6) بیشتر کتاب های درسی از دیرزمان عبارت از ترجمه و اقتباس کتاب های فرنگی بود، و هنوز هم این وضع ادامه دارد. کتاب هائی که با هدف تعمیم دانش تألیف شده بود، مانند آثار گوستاولوبن موفقیت عظیمی کسب کردند و بخش اعظم آن ها به زبان عربی ترجمه شد. اما در عین حال، کتاب های جدی تری را هم به عربی برمی گرداندند. مثلاً رساله ی « اخلاق » را که ارسطو به نام پدرش نیقوماخس نگاشته، لطفی السیّد در سال 1928، از روی ترجمه ی فرانسه ی آن به عربی گردانید؛ همچنین آثاری که از دیدگاه « نظریه ی تکامل » تألیف شده بود نیز ترجمه شد، از آن جمله بود تصنیفات هائکل Haeckl آلمانی، ترجمه ی حسن حسین در 1924. (7)
خلاصه، متونی که در زمینه ی مناظرات دینی تألیف یافته بود ( چون مقالات و تألیفات ارنست رنان، و ژ. هَنوتو Hanotaux و دیگران ) و نیز آثاری که دیدی روانشناسی داشتند ( مثلاً کتاب دِمولن Demolins تحت عنوان « برتری انگلیس ها از کجا سرچشمه می گیرد »، ترجمه ی احمد زغلول در 1899 ) یا موجب نگارش جواب و ردّ می شد، یا وجدان ها را به اندیشیدن وامی داشت.
ج- لغت شناسان و مترسلان
زبان نخستین تجارب روزنامه نگاری و نخستین ترجمه ها، تا حدی ناشیانه بود. واکنشی که بیشتر توسط لبنانی ها رهبری می شد، نوعی زبان عالمانه ی خطیبانه که از « مقامات » ( ر.ک به ص 203 از کتاب حاضر ) ملهم بود به وجود آورد. با آن که نمونه های کهن تر و شایسته تری برای تقلید، چون نثر ابن مقفع ( ر. ک به ص 127 از کتاب حاضر ) و جاحظ ( ر. ک به ص 129 از کتاب حاضر ) امروز بهتر شناخته شده است، هنوز هم زبان عربی نتوانسته است از جنگ اعجاب بسیاری از نویسندگان در مقابل لفظ پردازی و سجع سازی، و از حراست حسادت آلود فصاحت گرایان رهائی یابد. این احوال موجب شد که زمانی، طرفداران لهجه های محلی، امید در آن بندند که، از آن جا که زبان فصیح قادر به انطباق دادن خود با شرایط جدید نیست، گویش های عربی، به عنوان زبان فرهنگ، جایگزین آن گردند. اما واقع امر آن است که یک زبان نوکلاسیکی در حال تکوین است. این زبان، بیشتر در میان افراد تحصیل کرده، عربی عامیانه را- که دارد صاحب ادبیات مکتوب هم می شود- در خود هضم می کند، و اصولاً، از آن جا که کیفیتی واقع بینانه تر و عینی تر می یابد، نرم تر و ساده تر می گردد، و به تعبیر اندیشه بیش تر از آرایش قالب اهمیت می دهد، ناچار به زبان گویشی عربی نزدیک تر می شود. وانگهی، دقت و فصاحت، حتی در فلسفه، مانعة الجمع نیستند؛ جمیل سلیبه استاد دمشقی، این امر را آشکارا به ثبوت رسانده است. (8) همه ی نویسندگان، چه اهل ادب و چه اهل علم و چه مؤلفان دینی، هر گرایش و اسلوبی که داشته باشند، همه به سوی همین هدف می شتابند. اما اگر همگان بر این نکته اتفاق نظر دارند و آرزو می کنند هرچه زودتر، واژگان فنی ساده و دقیقی تدوین شود، بر سر نوع آن روحیه ای که باید از برای این زبان نوکلاسیکی قائل شد دیگر متفق القول نیستند. مهاجران آمریکا، و بخصوص میخائیل نُعَیمه، به آزادی مطلق ابداع، همراه با حفظ حرمت طبیعت زبان قائل اند. (9) اما دیگران- و نه فقط « قدما »، زیرا العقّاد هم در شمار این گروه است- از این گرایش پرهیز می کنند و نه تنها حرمت طبیعت زبان، بلکه عنایت به استعمالات لغوی را نیز که مورد آزمایش گذشتگان قرار گرفته است، ضروری می دانند.
ناصیف الیازجی ( متوفی در 1288/1871 )
یکی از نخستین اساتید آن زبان عربی بود که توسط مسیحیان لبنان تجدد یافته بود. او بیشتر به علم لغت عنایت داشت و کتاب هائی در نحو و بدیع و فن شعر و منطق تألیف کرد که مدتی، « رهنمون تعلیماتی » نهضت عربی بود. در شعر، مقلّد قدمای عرب، خاصه متنبی بود. چندین مقامه ( « مجمع البحرین » ) نیز نگاشته است که حکایت از تسلط واقعی او بر زبان عرب دارد. فرزند او خلیل ( متوفی در 1307/1889 ) بیشتر به شاعری معروف بود؛ یک تراژدی نیز تألیف کرد که از مفاهیم « عیاری و وفاداری » جاهلی ملهم بود. پسر بزرگتر او ابراهیم ( 1324/1906 ) نفوذی به وسعت نفوذ پدر در باب لغت داشت؛ چندین مجله را خود اداره می کرد، با نشریات دیگر همکاری داشت، و فرهنگی از مترادفات و متشابهات تألیف کرد که پایه ی آن، « زبان روزنامه ها » بود. همین کار موجب شد که او، یکی از استادان زبان عربی در عصر نهضت بشمار آید. خواهر خلیل و ابراهیم که وَرْده نام داشت ( متوفی در 1343/1924 ) نیز مدتی به عنوان شاعر شهرت یافت.
پطرس البستانی ( متوفی در 1301/1883 )
نیز سردسته ی نویسندگانی است که هم بستانی نام داشتند. وی براستی سلسله جنبان تباری از ادیبان بود. این نیای بزرگ، خود یکی از اکابر نهضت زبان عرب، پایه گذار اولین « مدرسه ملی » و اولین مجله ی عربی ( = « الجنان » )، و مؤلف تعداد کثیری کتاب و از همه مهمتر، فرهنگ « محیط المحیط » و یک « دائرة المعارف » بود که ناتمام ماند. پس از او باید از سلیمان البستانی ( متوفی در نیویورک، در سال 1925 میلادی ) نام برد که نقش سیاسی عمده ای بازی کرده است. وی جرأت آن را کرد که به ترجمه ی « ایلیاد » هومر دست زند و مقدمه ی دانشمندانه ای بر آن نویسد. اما این مقدمه و این ترجمه، به همه ی موفقیتی که لایق آنند نرسیده اند. دیگر عبدالله البستانی است ( متوفی در 1930 میلادی ) که مدت سی سال در مدارس بیروت به تدریس عربی پرداخت و کتاب لغتی به نام « البستان » و چندین نمایشنامه و مقاله و شعر انتشار داد. نیز از آن سلسله است امین البستانی ( که اینک- سال 1942- در قید حیات است ) که در قاهره به وکالت اشتغال دارد و تعدادی مقاله و بحث درباره ی حقوق و ادبیات و اجتماع و سیاست نگاشته است که همه، در مجموعه ای به نام « مختارات » جمع آوری شده اند. باز هم می توان از پطرس البستانی ( در قید حیات ) مؤلف دقیق النظر « ادباء العرب » و فؤاد البستانی ( استاد جوان دانشگاه سن ژوزف بیروت- سال 1942 ) مؤلف مقالات و مباحث دقیق و نافذ نام برد که گاه بیش از حد به نظریه های ادبی معمول روز عنایت دارد. معذلک سلسله ای که از متون برگزیده، تحت عنوان « الروائع » انتشار داده، نمونه ی خوبی از کار انتقادی منقح عالمانه دلنشین است.
المنفلوطی ( متوفی در 1343/1924 )
معروف ترین نثرپرداز عصر نهضت است که در مصر علیا به جهان آمد، در الازهر درس خواند و شاگرد محمد عبده شد. وی از پاره ای از آثار نویسندگان فرانسوی، چون شاتوبریان، برناردن دو سن پیر، الکساندر دومای پسر، آلفونس کار و کوپه، اقتباس های بسیار آزادی کرده است؛ خود نیز داستان های کوتاه بدیعی نگاشته است. منفلوطی، به سبب اسلوب آهنگین و گوشنوازش، و سحر خیال انگیزی که از نوشته هایش برمی خیزد، جای خاصی در نهضت ادبی اشغال کرده است. « نظرات و عبرات » او در همه ی کشورهای عرب، بزرگترین موفقیت را کسب کرده اند. آثار او کمتر موجب احساس غربت در خواننده می شوند تا آثار بی تردید شخصی تر و عمیق تر نویسندگانی چون العقّاد و نُعَیمه و یا بشر فارس که نسبت به « زرق و برق سحرآمیز » منفلوطی روی خوشی نشان نمی دهند.
اناستاس دو سنت اِلی ( متولد سال 1283/1866 ) از اصل لبنانی و از آباء کَرْم (10) بود که به سبب تسلطی که بر زبان داشت و شور هیجانی که در دفاع و خدمت به آن از خود نشان می داد در سراسر شرق شهرت عظیم دارد. وی در بغداد، مجله ی « لغة العرب » را تأسیس کرد و در آن، تعداد کثیری مقاله انتشار داد و برخی مباحث نسبتاً مبهم را روشن ساخت. علاوه بر دو کتاب در زمینه ی زبانشناسی به نام های « اغلاط اللغویین الاقدمین » و « نشوء اللغة العربیة »، دو کتاب تاریخی، یکی درباره ی بغداد و دیگری درباب عراق، و نیز جزواتی در حکمت الهی تألیف کرده و به تحقیق و چاپ متون کهن نیز پرداخته است.
د- تجددگرایان مسلمان
البته هنوز واپس گرایان موجوداند، همچنان که تجددگرایان پیشتاز موجوداند؛ اما گرایش عمومی کم و بیش از اصل تفاهم و انعطاف و شجاعت و اصولی که محمد عبده نهاده ملهم است؛ اصل هائی که عبده نهاده، عبارت اند از: تزکیه، وحدت و تطبیق اسلام با نیازهای معاصر، و سه جنبه ی برنامه ی های تجددطلبان « سلفیه » نیز همین است. لکن این جنبه ها، برای این که شکل بگیرند، هنوز راه درازی در پیش دارند.
مصطفی الرافعی ( متوفی در 1356/1937 )
نمونه ی تمام عیار یک واپس گراست. وی مردی مصری و صاحب اطلاعاتی بسیار وسیع و ذوق نویسندگی و شاعری بود؛ اما از هر چه نام مدرن داشت، روگردان بود. نوشته های او در تاریخ یا نقد ادبی، اشعارش، آثار دفاعیه اش و حتی رمان ها و داستان های کوتاهش، همه تنها به گذشته ناظراند. (11)
علی عبدالرزاق ( متوفی در 1306/1888 )
به عکس، یکی از نمایندگان انگشت شمار تجددگرایان پیشتازی است که جرأت نشر عقاید خویش را داشته اند. وی نیز مصری و صاحب دو نوع فرهنگ بود: یکی فرهنگ ازهری، و دیگر، فرهنگ اروپائی ( لندن و اکسفورد ). وی در سال 1925 کتابی منتشر کرد که سر و صدای عظیمی به پا کرد و حتی نزدیک شد که موجب بحران سیاسی نیز بگردد. این کتاب، « الاسلام و اصول الحکم » نام دارد که توسط برشه Bercher، تحت عنوان L"Islam et les bases du pouvoir به زبان فرانسه ترجمه شده است. مؤلف در این کتاب می کوشد ثابت کند که اسلام قبل از هر چیز، آیینی روحانی است و لذا، سازمان دنیوی که تا حال در جامه ی قدس آمیزی درآمده، باید از دین جدا گردد و بدین سان، به راحتی قابل انطباق با شرایط محتمل الوقوع زندگی انسانی شود.
محمد عبده ( متوفی در 1323/1905 )
ادیبی مصری و از اصلاح طلبان میانه رو مسلمان بود. وی در خلال زندگانی خویش که از پیروزی و شکست هر دو، نشان داشت، اما به اضطراب زندگی استادش جمال الدین افغانی نبود ( = به سوریه تبعید شد، در پاریس اقامت گزید و آنجا، جریده ی « العروة الوثقی » را که به یاری استادش تأسیس کرده بود، اداره نمود، به اصلاح دادگستری و آموزش و پرورش در مصر اقدام کرد، چندین بار به سیسیل و آفریقای شمالی سفر کرد ... ) مفهومی بسیار پر زیر و بم در امر اصلاح دین اسلام و بخصوص اسلام مصری، از برای خود ساخته بود. برخلاف افغانی، « وی به اصلاحاتی که تدریجاً صورت نگیرد، اعتقاد نداشت و مطمئن بود که هیچ دگرگونی ظاهری و خارجی نمی تواند نتایج بادوامی به بار آورد، مگر آن که مقدمتاً، با ایجاد تغییر در روحیات مردم، زمینه ی آن مهیا گردد. از نظر او، ترقی اجتماع زمانی واقعاً تحقق می یابد که در آموزش و بخصوص آموزش اخلاقی و مذهبی اصلاحاتی صورت گیرد. » (12) بنابراین باید نخست کشورهای اسلام را آماده ی آن ساخت که- بی آن که خویشتن را نفی کنند- ترقیات فرهنگ معاصر را جذب نمایند و در صورت نیاز، قاطع ترین سلاح ها را علیه خود آن فرهنگ به کار گیرند.
عمده ترین آثار او عبارت اند از: « رسالة التوحید » و « تفسیر » قرآن کریم که ناتمام مانده است. وی علاوه بر این، تعداد نسبتاً قابل ملاحظه ای مقاله و گزارش دارد که می توان در زندگی نامه ی حجیمی که رشیدرضا به « استاد » اختصاص داده، بازیافت.
رشیدرضا ( متوفی در 1354/1935 )
از اصل سوری بود و بخش اعظم زندگی را در قاهره گذرانید. وی با آن که شاگرد محمد عبده بود، همیشه اعتدال او را نداشت و سخت به وهابیه متمایل بود، و غالباً عنان اختیار را به دست لحن مشاجرات می سپرد و استدلالاتی که بیشتر لفظی بودند تا واقعی به کار می بست. وی در سراسر زندگی عبده، با او همکاری داشت؛ سپس به فکر آن افتاد که با ایجاد یک « سمینار تبلیغات » ( که دوامی نیافت ) و نیز با تأسیس مجله ای با نام سمبلیک « المَنار » ( چراغ دریائی )، اقدامات استاد را دنبال کند. این مجله به صورت ارگان جنبش اصلاح طلبان درآمد و تا حدی آن جنبش را در خود منحصر ساخت، و تا زمان مرگ مؤسس آن، تأثیر بسیار وسیعی داشت. رشیدرضا مدت سی سال، دائماً در کمین و پیوسته مهیّا و قوی دل، در راه اسلام راستین، با همه ی دشمنان خارجی و داخلی آن جنگید؛ در عین حال، کاملاً در جریان امور بود، اما نسبت به مکاتب گوناگون انعطاف نمی پذیرفت؛ مسالمت را هدف خود ساخته بود، اما خود سخت بی قرار و بیمناک بود. وی تقریباً به تنهائی مجله را تدوین می کرد و در آسیا و آفریقا و اقیانوسیه، عقاید انبوهی خواننده را شکل می داد که طالب اصلاح دینی ( و حتی اصلاح ادبیات عربی ) بودند، و نه به انعزال اسلام رضا می دادند و نه از قرینه سازی ساده ی ترقیات جدید با قالب منجمدی که اسلام به خود گرفته بود قانع بودند. آثار رشیدرضا تقریباً به جزوه های مجزائی که از مجله ی « المنار » استخراج شده منحصراند و در آنها، همه ی مسائلی که در آن هنگام برای اسلام مطرح بود مورد بحث قرار گرفته است، مانند: امر خلافت، موضوع بانوان؛ دفاعیه، جدائی از دین، شرقشناسی، ادبیات، سیاست، تطبیق اسلام با زندگی جدید، و دیگر زندگی نامه ی قطور محمد عبده با عنوان « تاریخ الاستاذ الامام » است.
طنطاوی جوهری ( متولد سال 1287/1870 )
مردی مصری است که در یکی از مدارس عالی قاهره- که خود درگیر جنبش جدید دفاع و اصلاح جهان اسلامی است- به تدریس اشتغال دارد. وی آثاری با لحنی تخیلی و طنزآمیز مانند « أین الانسان »، و کتاب های دیگری در زمینه ی تفسیر و اخلاق که بر سازش دادن میان علم و مذهب ناظر است تألیف کرده است. (13)
فرید وجدی ( متوفی سال 1292/1875 )
نیز به همان جنبش اصلاح و دفاع وابسته است و مانند طنطاوی از اهل مصر است. وی از همان اسلوب تخیلِ « انجمن کواکب » که دیگر اسلوبی کلاسیک شده، استفاده می کند ( مقایسه شود با « وجدیات » )؛ در این اسلوب، نویسنده می تواند، بی آن که موجب خستگی مفرط خواننده گردد، واقعیاتی را که از برای سعادت جهان اسلامی لازم دانسته شده، بیان کند. با این همه، نوشته های او خشن و دشوارند. این مؤلف که روحیه ای سخت شریف و لطف اخلاقی سخت گیرائی دارد، قبل از هر چیز می کوشد این اتهام را که اسلام موجب انحطاط مسلمانان و ضعف تفکرات فلسفی در میان ایشان بوده، از دامن دین بزداید. این موضوع به کرّات در معروف ترین کتابش « المدینة و الاسلام » مطرح شده است.
شکیب ارسلان ( متولد سال 1286/1869 )
به عکس، قهرمان پرشور همین آرمان اسلامی است. وی از سوریه، و از یک خانواده ی دروزی برخاسته. شهرت او در نویسندگی موجب گردید که او را « امیرالبیان » لقب دهند. زندگی و خصوصیات او، جمال الدین افغانی را به خاطر می آورد؛ یعنی هم روزنامه نگار و اهل مجادله و سخنران است و هم اهل مسافرت، و اندیشمند مایل به عمل که دچار تبعید هم شده است؛ هم دوستان فراوانی دارد و هم دشمنان فراوانی؛ بیشتر جوانان مسلمان (14) که نهضت کشورهای عربی و ملت های اسلامی خاطرشان را مشغول می دارد، از او پیروی می کنند. وی اداره ی مجله ای را به زبان فرانسه، تحت عنوان La Nation Arabe به عهده دارد. مقالات متعدد او که گاه مانند مقالاتی که در « المنار » انتشار داده، سخت مفصل است، به موضوعات سیاسی- مذهبی زمان حال اختصاص دارد. از نظر ادبی، او چندین کتاب اروپائی را به زبان عربی ترجمه و به عرب زبانان معرفی کرده است (15)، و علاوه بر این چند سفرنامه، تعدادی نوشته های تاریخی، یک مجموعه ی شعر و مباحثی در ادب منتشر ساخته است. (16)
هـ- خطیبان
و اما نوع خطابی کاملاً « عربی »، با گسترش اصول حکومت پارلمانی و نخستین نوع مواعظ دینی، تعداد کثیری نماینده یافت که از آن میان در مورد دو تن بیشتر تأمل می کنیم. این دو، قهرمانان استقلال مصر به شمار می آیند و در خاطره ی بسیاری از مسلمانان دیگر کشورها، به صورت سمبل باقی مانده اند:
مصطفی کامل ( متوفی در 1326/1908 )
جوانی مصری و دارای روحی پرشور و اراده ای آهنین بود که حسّ میهن پرستی نوپای مصر، در وجود او تجسم یافته بود. وی در شهر تولوز فرانسه، درس حقوق خواند و با خانم ژولیت آدام و پیر لوتی طرح دوستی ریخت و در مطبوعات، به مبارزه ی پرشوری برای استقلال کشورش دست زد. کامل هم شاعری خوش ذوق بود و هم خطیبی گیرا. چندین کتاب تاریخی نیز درباره ی فتوحات اسپانیا و زندگی ملل و بردگی نزد رومیان و مسائل شرق تألیف کرد. در ضمن مجله ای برای دانشجویان آموزش عالی به نام « المدرسة » و روزنامه ای به نام « اللِواء » به سه چاپ عربی، فرانسوی و انگلیسی تأسیس نمود. وی قصد داشت که یک مدرسه ی نمونه نیز افتتاح کند، اما مرگ، در سن سی و چهار سالگی به کام خویشش برد.
سعد زَغْلول ( متوفی در 1346/1927 )
از شاگردان الازهر و شیفته ی مباحثه و مناظره بود. زمانی که جمال الدین افغانی به مصر رفت، با او مراوده برقرار کرد؛ چون دشمنی خود را نسبت به انگلستان ابراز می داشت. چندی به زندان افتاد. بعدها، وکیلی مبرز شد و به مشاغل عمده ای منصوب شد و از آن جا توانست در اصلاح آموزش و دادگستری دخالت کند. وی بخصوص در وارد ساختن زبان عربی در آموزش علوم که آن هنگام به زبان انگلیسی تدریس می شد، اثر قاطعی داشته است، و همین امر موجب تحریض جنبش ترجمه و تدوین کتاب های درسی بسیار مفیدی گردید. پس از جنگ جهانی اول، سعد لیدر جنبش ملی گرایان مصر شد، به مالت و جزائر سیشل و جبل الطارق تبعید گردید، و عاقبت، اقبال آن را یافت که اعلام استقلال مصر را به چشم ببیند و شاهد اعطای حق تدوین قانون اساسی به مصر باشد ( سال 1922 ). وی محبوبیتی شگفت انگیز کسب کرد و یاد او هنوز محل احترام است. معلومات او که از علوم قدیم و جدید هر دو بهره داشت، بسیار جدی و روانش متعالی بود. خطابه های او که بسیار ساده و جذاب بود، در تجدید زبان خطبا اثر داشت. وی را منشأ تعداد کثیری از تعابیر و تراکیب جدیدی می دانند که امروز در زبان نوکلاسیکی عرب متداول است.